سمفونی «سورخه ارسو آفتابˇچوم»


 

سمفونی «سورخه ارسو آفتابˇچوم»

نگاهی به مجموعه ی شعر چادر سُرخ باران

سروده ی زهرا اکبر زاده

فردوس سلیمانی وِزْمَه تَر

یک شنبه و چهارشنبه های عزیز و گم نشده ام در طول ایام به زیبایی رقم خورده ودر این دو دهه به طُرقی پشت سرنهاده شده است . همین یکشنبه ی گذشته بود و در «حاشیه ی سبز» شهر قزوین ـ یعنی محمود آباد نمونه ، در محفل ادبی همیشگی ام با کتاب ، مجلات و روزنامه های گوناگونی که خشتاونی برایم کناری می گذارد و از همه مهمتر دوستان بی ریای حلقه مان ، خوش گذرانده و می گذرانم .از بوی کاغذ کاهی گرفته تا نشستن در زیر درخت تاک تنیده بر حیاط خلوتِ در سکوت.اکنون که خشتاونی پایی در فومن دارد و پایی در قزوین و من نیز در روزهای زیبای اختصاصی ام چشم می دوزم به راه و گوش می سپارم به زنگی که زده شود تا خودم را به نشریات و کتاب ها و ... برسانم .

هفته های قبل ویژه ی ره آوردگیل استاد مرادیان گروسی بر روی میزکار وی خودنمایی می کرد و شعری از خانم روشنک مرادیان که در وصف پدر سروده و بسیار هم قابل تحسین بود و راستش ذهنم را قلقک داد و درگیر خویش ساخت و آنرا سپرده ام به مناسبتی درآینده به وقت خودش که آفتاب برآید و نور افشانی کند . اما به این نتیجه رسیدم نگاه فمینیستی برآمده از دل مردم نجیب گیلان دارد نمود عینی پیدا می کند .اندیشه ی مدرنی که پابه پای مردان شاعر گیلان ، خصوصن در طول یک دهه ی اخیر رشد تصاعدی داشته است .

این هفته اما خشتاونی نسبت به جلسات قبل با دستان پُرو پیمان آمده بود و گویا زنبیل ادبی اش سنگینی می کرد و در کنار مجلات و آثاری از مرز بوم و گیلان آنچه بیشتر از همه خود نمایی می کرد دفتر شعر«سورخˇوارشˇ چادر» (چادر سُرخ باران) از سرکارخانم زهرا اکبر زاده بود و گویا از نام کتاب و جلد چشم نواز آن می شد فهمید که درون آن آتشفشانی  از احساسات و لطافت است .  

در این جلسه ، خشتاونی ضمن بحث و تبادل نظر در خصوص این دفتر شعراقوام ایرانی، با حرارتی خاص چند شعر را از همین دفتر با ترجمه ی آن قرائت کردند و گفتند:«شاعره های گیلک هم همانند شاعره های کُرد زبان سلیمانیه عراق دارند شعر اقوام را در منطقه ی گیلان مان گسترش می دهند و به صراحت باید عرض کنم که دارند جهانی می اندیشند [و با افسوس و آه گفتند؛] اگر سیاست بگذاردو...»

بعد از انجام کارها ، در پایان جسله این اثر را با سایر مجلات و آثار، با خود به همراه آوردم تا در فراخ بالی آن را با حوصله تمام مرور نمایم که دیدم الحق ،خشتاونی در شعر ناب عدالت دارد و این شاعره ی هم ولایتی ام در این مجموعه ی زیبا چه آثار ذیقیمتی دارد .خصوصن که با نام برازنده ای چون «چادر سُرخ باران» نام بلند گیلان را در شعر اقوام برجسته نموده است.

همانگونه که در بالا اشاره  شد شاعران زن گیلان امروز حرف های زیادی برای گفتن دارند و به جرأت می توان گفت که پا به پای مردان شاعر اگر در یک خط موازی نباشند چیزی کم ندارند. چرا که اگر به دقت به مجلات و نشریات ادبی استان بنگریم کفه ی ترازی شعر زنان گیلان شاید مماس با شاعران مرد می باشد.

دفتر شعر در70 صفحه با شماره گان 1000 با قیمت ده هزار تومان توسط انتشارات پیام فرهنگ ، روانه بازار کتاب شده است . دو موضوع زیبایی این دفتر را دو چندان نموده است. یکی نام کتاب و طرح جلد و دومی فرهنگ لغتی که شاعر در پایان بندی کتاب گنجانده و هر یک از واژه های محلی فراموش شده ی درج شده در شعرها را با ترجمه ای زیبا آورده تا  در هجوم زبان های وارداتی در امان بماند و از طرفی هم با ترجمه ی زیبای شعرها این امکان را فراهم نموده تا خوانندگان فارسی زبان و اقوام ایرانی بتواند ارتباط عاطفی با کتاب برقرار نمایند.

ایکاش در تالش نیز شاعره هایی چون اکبرزاده ها می داشتیم که نو و مدرن می اندیشیدند  شعر را در جراید منطقه تالش از رنگ و بوی هشتاده ساله ی قبل می رهانیدند و همانند دفتر شعر «سورخˇوارشˇ چادر»نام  و شعر تالش را بر سر زبان ها می انداختند.

«هر روز مشتی نمک/به کفش و جیب ابلهی که بسیار دوستش می دارم/می ریختم/به امید زودتر رفتنش/چون می دانستم او/بی هنگام ترین مهمان زندگیم است/و من و شعر هایم را خواهد کشت .»(کژال احمد.ترجمه بابک صحرانورد).

در قرن دوازدهم زمانی که نوشتن و خواندن در میان کُردهای ایران مرسوم نبود و یا اجازه ی مرسوم شدن را نداشت زنی شجاع چون «مستوره اردلان» رُخ نموده به راحتی عشق و احساس خود را بیان می نماید . این بانوی شاعر به زبان كُردی و هورامی شعر گفته و ما هم می توانیم به قطعیت برسیم که زنان کُرد در بحبوحه ی تاریخ ادبی مدرن می اندیشیدند و تا به امروز که کژال احمد شاعره ی نامی کُرد سلیمانه ی عراق را پیش رو داریم .

کژال احمد در گفتگویی که با عرفان قانعی فرد داشته است می گوید: « امید ما به زندگی بهتر است و با رویا هم مسایل حل نمی شود و باید عملی کار کرد و انگشت روی خلا ها گذاشت و نقد کرد تا کم کم عیب ها را بر طرف کنیم . باج پیشرفت سخت است . استبداد فکری داریم و گاه دچار یاس و نومیدی شده ایم و تلاش برای آشتی و دمکراسی است. کُرد قیام علیه استبداد در درازای تاریخ داشته است اما استبداد و انحطاط در تفکر کُوردهای اهل قلم را چگونه معنا کنیم ؟ استبداد فکر روشنفکر چه مفهومی دارد ؟ بعضی ها می ژویند که در استان خودم مرا بشناسند کافی است و این " محدودیت فضای فکری " را بیان می کند . در زمانه ماهواره در منزل خودت نشسته ای و جهان پشت در است اما باید به زبان جهان را آموخت .»

با وجود گفتگو و شعر بالا از کژال احمد ، به آسانی می توان به عمق شعر زهرا اکبر زاده رسوخ نمود. شعرهای دفتر «چادر سرخ باران» با سیالیت زبان ، خوش ترکیب و با ایجاز و تصاویر زیبا همراه می باشد.در کنارش به یک نکته بسیار حساس بر می خوریم آنهم حرکت گریز از مرکز شاعر است که چرا اکبر زاده با وسواسی ویژه در این دفتر از شعر های سال های بعد از 90 استفاده کرده است؟ آیا نباید به این نتیجه برسیم که شاعر خواسته مدرن ترین شعرهایش را به دست خوانندگانش برساند؟

ما شعرهای گذشته ی شاعر را که در یک مجموعه گرد آمده باشد ندیده ایم و این موضوعی است که جای تأمل دارد. این دگردیسی و دگر اندیشی و از همه مهمتر حساسیت ویژه شاعر شاید به پیرامونش باشد .این خود یک حس خوب به خواننده می دهد و به این باور می رسیم که حادثه ای خوب و دلگرم کننده در شعر اقوام گیلانی خصوصن گیلک دارد رُخ می دهد . برای نگارنده ی این سطور مسرّت بخش است که در طی یک ماه با شعرهای دو بانوی شاعر گیلک روبرو شده ام که مدرن و شگفتی آور است.

 اکثر شعرهای اکبرزاده بر محور ، رنج ، زندگی ، امید ، درد و حسرت ، طبیعت ، تلخی  با موتیف زیستن در شرایطی که انسان بر مدار خویش استوار ساخته است . دو نگاه در شعرها حاکم است . نگاه برونگرایانه و نگاه درون گرایانه . نگاه برون گرایانه تصاویری است که بر اغلب شعرها روتوش خورده است و نگاه درون گرایانه موضوعاتی که با صنایع ادبی از قبیل ایجاز ، استعارات و کنایات همچون مرواریدی که در درون صدف پنهان مانده است .

شعر «چیچیلاس» به نوعی با این شگرد نمود پیدا کرده است . این قطعه به پیر پیشکسوت گیلان استاد مرادیان گروسی تقدیم شده است و به احترام وی، اولین شعر این مجموعه قرار گرفته است . جایگاه شعر با یک شخصیت معتبر فرهنگی ادبی استوار شده است. محتوای شعر بر محور همزیستی معرفتی ست . نگاه انسان به پیرامون اش نگاه خردمندانه است و همچنین زیستن در کنار اشیای طبیعت که به نوعی لازم و ملزوم بودن را عنوان می کند. به مثابه ی سوختن و ساختن و زیستن است و نگاه های پیرامونی که در حول شعر ملاحظه می شود نگاه همزیستی مسالمت آمیز است و خرد ورزی اجتماعی.

« او روز کی ،/چیچیلاس پر بکشه ـ/آفتابˇزواله،/بوسوخته اونˇنازوکˇبال./پاپلی گریه بکُودـ/ارسوفوکود/جه غوروب زرخˇ دیم/ابرانˇشُرشُر گئسه/واوست/نرگسˇسبزچومˇـ/کاسه مئن ـ/پوره وارش بوبوست/توکه توکه فوبوست.»

شعرهای اکبر زاده سور رئالیسم محض نیست بلکه رئال و واقع گرایی در سطر به سطر شعر موج می زند.همانگونه که می دانیم وجه تمایز و شباهت  شعر زنان با مردان موضوعاتي از قبيل وصف، مدح، پند و اندرز می باشد؛ اين شباهت یا تمایز ممکن است به خاطر تقليدي بودن شعر زنان و يا اصلن به خاطر ويژگي و خصوصيات خود اين موضوعات باشد که تصوير و زبان و لحن و عاطفه‌ي مشابهي را مي‌طلبد. در اين نوع اشعار شايد بتوان گفت «مهم‌ترين عامل شناخت شعر زنانه از شعر مردانه را بايد در نحوه‌ي انديشه و نگرش جستجو کرد»(شبنم‌سادات کشفي).

زيرا اين‌جاست که احساسات و عواطف در حيطه‌ي شخصي جلوه مي‌کند و مي‌توان جنس گوينده‌ي‌ آن را تعيين کرد.در شعرهای «چادر سرخ باران» اکبر زاده نیز می توان از این جنس شباهت ها و تمایز را به روشنی یافت. در شعر «لالایی» شاعر بجای اینکه  سوم شخص(نوزاد)ی را مخاطب قرار دهد ، چشمان خویش را به چالش می کشد.چشمان ملتهبی که دلتنگی های شاعر را می طلبد و در وادی نگریستن با دل واژه هایی می تواند به آرامش برسد.

غالبن لالایی ها خود الگو برداری عامیانه ای است که نیاز به باز پروری آن نیست. اما اکبر زاده در این خصوص به واقع سنت شکنی کرده است بجای اینکه بر روی گهواره ای با آرنج اش تکیه زده باشد و در زیر نورمهتاب و یا در عصری دلگیر برای نوزادی لالایی بخواند برای چشمانش واژه گانی هجی می کند که در نوع ادبی تحسین بر انگیز است.شاعر دلگرمی که به چشمانش می دهد در انعکاس آن باید توجه نمود که به خود شاعر بازخورد داده می شود.اوچشمانش را در چهار دیواری محصور نکرده است بلکه به فراتر از پیرامونش برده تا فضای عاطفی و درونی به فضایی برون گرایانه کشانده شود.شعریک نوستالژی و دیدگاه برون فکنانه به حساب می آید. شاید این قطعه فروغ واره ای باشد برای لالایی چشمانش.

لای لای ، ای پسر کوچک من / دیده بر بند ، که شب آمده است / دیده بر بند ، که این دیو سیاه/خون به کف ، خنده به لب آمده است.» (فروغ فرخزاد. مجموعۀ اسیر) سوای دیدگاه فروغ به لای لای مادرانه ای که سروده ، اکبرزاده از همان فضای عاطفی گریزی به فضای درون گرایانه زده است که به نوعی مخاطبش «منِ» دیگرش است :

«قشنگَ چوم!/چَرِه دُم دُم زنی باز/تَرَه لالاخوانم /مَره نکون ناز/جیجا دلم /تَره لالا خوانم من/دَوَدچومه،دَوَد چومَه/ فووسته وارشم من/لالا، لالایی، لالا،لالایی، لالا،لالایی/تی ناجه واستی /فردا بیچینی/پیله دریا بیشی /موروار بیچینی/ستاره چاکونی/گیلَ زاکانه/ پیله کوهان بیشی/اوخان دوخانه / لالا، لالایی، لالا،لالایی، لالا،لالایی .»

شعر «یاد» که نام مجموعه نیز از درون آن استخراج شده است به نام «چادر سرخ باران» شاید همه ی شعرهای این مجموعه را تحت شعاع خود قرار داده باشد با صنایع ادبی بی بدیل که خواننده را بر بال تخیلات می نشاند و اشیای طبیعت را درگیر خویش ساخته است .نگاه شاعر در این قطعه آینه ای شفاف است .قطرات شبنمی که از گلبرگ های یاس سفید فرو می ریزد از دید شاعر پنهان نمانده است و با توجه به استعاره ی «چادر سرخ باران» بر صورت یاس سفید جاری ست ابداعی است شگفت انگیز که اکبر زاده به زیبایی بر بوم خیال به تصویر کشیده است:

«سفیدهˇیاسˇ بوغض/ سورخˇوارشˇ چادرˇ مَره/ هتو وارستاندره/ پاپلی بال ـ/ دَوَسته بوستاندره/جیجا صارا مئن/ تی اوخانا/یاد/آورداندره.»

اکبر زاده در پایان بندی این دفتر ، سوای شعرهای سپید گیلکی ـ و در واقع بخش دوم  کتاب ، هایکو واره هایی نیز سروده که در نوع خود قابل بحث است . در این بخش 37شعر کوتاه گیلکی آمده که هریک از آنها با درونمایه ی شعرهای سپیدِ بخش اول این دفترتداوم یافته است .ایجاز و تصویر در این قطعات بی بدیل و بکر و تازه اند و بدون تکرار مکررات معمول که تنها به دو نمونه از آن می پردازیم :

شعر «ارسو»بدل کاری اشک و باران و شستشوی تیغه های زرین آفتاب خود یک نوع دلجویی محسوب می شود. اما آنکه مد نظر شاعر و سر ریز شده از تخیل اش باشد مجهول باقی مانده است .یعنی مشخص نشده این سکانس شعر برای خود شاعر تداعی شده یا نه می تواند برای سوم شخص دیگری هم روی داده باشد.زیباترین نکته ی حایز اهمیت این قطعه، اشک سُرخ آفتاب است :

«وارشˇواوین بزه گریه/شوستاندره /رکه رکه/سورخه ارسو،آفتابˇچوم»

شعر کوتاه «هلاچین» نیز درقالب کوتاه ترین کلمات و سطر در برگیرنده ی نکات قابل تأمل است که استعاره ی «درخت سبز خیال» و «دست صبح» نکات بارز این قطعه است .شاعر در بیکرانکی تخیل خویش و در خلسه ای بی پایان رها شده انکار با دستان صبح به تاب شاعرانه اش رسیده است .شعری که می تواند الگویی بی بدیل برای «کوتاه شِعران» گیلکی باشد:

«سبزˇخیالˇداره مئن/هلاچین خورمه/صوبˇدسˇمَره»

ختم کلام اینکه مجموعه شعر «چادر سرخ باران» دارای نکاتی ارزشمند است که باید به آینده ی شعر زنان گیلان امیدوار بود.چرا که در این مجموعه ی مدرن شعرهایی ثبت و ضبط گردیده که یک سنت شکنی قدرتمندی شده است .

این شاید بازخوانیِ دوبارۀ فرهنگ گذشته به باز سرایی آن فرهنگی انجامیده و دایرۀ لغات شاعر نیز، واژگان خاص آن زندگی را بازتاب می دهد.   پس به معنای عمیق تر، شاعران زن گیلانی بار دیگر در جهان شاعرانه شان، به بازساخت آن زندگی می پردازند.

 

15/05/1399


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: